تحقیق بررسی تربيت كودكان و نوجوانان به وسيله آموزش و پرورش
دسته بندي :
علوم انسانی »
روانشناسی و علوم تربیتی
تحقيق بررسي تربيت كودكان و نوجوانان به وسيله آموزش و پرورش در 47 صفحه ورد قابل ويرايش
مقدمه
«... يكي از نهادهاي مهم اجتماعي، نهادآموزش و پرورش است كه مسئوليت مهمي را در تربيت كودكان، نوجوانان، جوانان بر عهده دارد.
امروزه آموزش و پرورش بيشتر به شكل رسمي و شهري و سازمان يافته در سطحي گسترده جريان داشته و ارتباطي تنگاتنگ با رشد اخلاقي، فرهنگي، اجتماعي، توسعه علمي، صنعتي و اقتصادي دارد. نگاه گسترده به نقش آموزش و پرورش به عنوان عاملي موثر در فعليت بخشيدن به امكانات بالقوه و ذاتي افراد، انتقال اندوخته تجارب گذشتگان،ارائه ارزشهاي مطلوب، افزايش معلومات و ايجاد مهارتهاي لازم در اجزاء براي زندگي و بالاخره تسهيل سير حركت وجودي آدمي به سوي كمال و قرب اليالله، اهميت امروزه اين نهاد اجتماعي را بيش از پيش نشان ميدهد.
و كل نظام آموزش و پرورش، در حقيقت نظامي است تربيتي كه امروزه روي فرد انساني پياده ميشود و اين انسان با صفات و ويژگيهاي متعدد و متنوعي كه دارد، موجودي بسيار پيچيده و استثنايي است كه تربيت و هدايت وي بدون شناخت دقيق اين صفات به درستي و آساني مقدور نخواهد بود.
شناخت، تنها از راه مطالعه چند كتاب با چند مورد خاص پيدا نميشود، بلكه به ممارست و عمل نياز دارد. و تربيت (آموزش و پرورش) با كوشش براي تغيير رفتار فرد، هنگامي و در صورتي موفقيتآميز خواهد بود كه مربي، اعم از مادر و پدر و معلم موضوع تربيت را درك كند و او را انساني بارآورد كه لازمه يك جامعه ايدهآل باشد.
انسان شدن يا به خصايص انسانيت دست يافتن و آراسته شدن جز از راه «تربيت سالم» امكان ندارد. تربيتي كه به كليت رفتار انسان توجه دارد و بهرهمندي از زندگي سالم را هدف عمده خود تلقي ميكند. تربيتي كه امروز انسان را فداي آينده نميكند بدون اين كه از آينده او ارزش حياتي آن غافل باشد.
البته نبايد از نظر دور داشت كه نهاد آموزش و پرورش از نظر تربيتي پس از خانواده قرار دارد. همچنان كه از ديدگاههاي متفاوت و مستند علوم زيستي- تربيتي از جمله روانشناسي، تربيت اوليه كودك و خودآدمي در محيط خانواده پايهريزي ميشود كه بعد از آن طبعاً وارد خانه دوم يعني مدرسه شده و بعد به اجتماعي بزرگتر از هر دو اجتماع قبلي به نام جامعه قدم ميگذارد.
پس خانواده به عنوان نخستين گروه راهنمايي - تربيتي، با دوامترين عاملي است كه در رشد شخصيت تاثير ميگذارد. تاثير خانواده بخصوص در شيئي اوليه كودك نقشپذيري بيشتري دارد و از اهميت بيشتري برخوردار است. كودك در محيط خانوادگي خود و به وسيله آن با زندگي جمعي و فرهنگي جامعه خود آشنا ميشود.
به طور كلي، فرهنگ و ماهيت زندگي خانواده، روابط والدين با يكديگر و با فرزندان، سن و روابط فرزندان با يكديگر موقعيت اقتصادي و اجتماعي خانواده، افكار و عقايد و آداب و رسوم متداول در خانواده، در رشد و تكامل رواني و شخصيت فرد موثرند. در اين اثنا و در همان هنگام كه احتمالاً فكر ميكنيم خانوادهها مطمئنترين مكان براي تربيت سالم هستند؛ از همين مكان امن و مطمئن فرزنداني بيرون ميآيند كه هر چند وارد مدرسه ميشوند و تحت تربيتي اصوليتر قرار ميگيرند ولي اندرون تاريكي از بار غم و اندوه و مشكلات با خود به محيط مدرسه ميآورند كه اگر خوب جهت داده نشوند احتمالاً خسارت جبران ناپذيري را به پيكره خود، مدرسه و در نهايت يك نظام تربيتي تدوين شده وارد سازند. مشكلاتي كه حاصل ديدهها و شنيدههاي خود دانشآموز از اعمال و رفتار والدين خود ميباشد و او تا مرحله ورود به فضاي ديگري غير از خانه آنها را لمس كرده و تحت تاثير نقاط منحني آن مسائل قرار گرفته است.
به طول كلي، طبقهبندي مشكلات نوجوانان- از بدو ورود به دوره راهنمايي تحصيلي تا اواسط دوره آموزش متوسطه- بر حسب اهميت و فراواني عبارتند از:
روابط خانوادگي، مشكلات مادي، مشكلات مدرسهاي، معلمان، روابط با جنس موافق و مخالف، چگونگي گذراندن اوقات فراغت، مشكلات سازشي و غيره كه عواملي از جمله: ترس، نگراني، كم رويي، خشم، حسادت، احساس حقارت، اضطراب، ناكامي، تعارض و ... را سبب شده كه پيامدهاي حاصل از اين مشكلات و عوامل به عنوان بخش عمدهاي از معضلات، مدارس ما را درگير مسائل پيچيده رفتاري و تربيتي ميكند ...
در حالي كه يك نظام تربيتي سالم معتقد است كه انسان وقتي ميتواند از سعادت واقعي هر دو جهان برخوردار شود كه دست و دل و مغز او هماهنگ تربيت يابند و او از بدن سالم، عاطفه سالم و فكر سالم بهرهمند گردد.
مولانا ميفرمايد:
هر كسي از ظن خود شد يارمن
سر من از ناله من دور نيست
وز درون من نجست اسرار من
ليك چشم و گوش را آن نور نيست
علاوه بر شناخت هر يك از دانشآموزان، آگاهي به عواملي كه رفتار آنان را نيز برانگيخته است ضروري مينمايد. و لزوم دستيابي به اين آگاهي، پرداختن به درون و اسرار ناگفته خود دانشآموز است كه وظيفهاي است بس خطير و حساس كه توجه مربيان ومسئولين تربيتي مدرسه را ميطلبد.
زيرا با نفوذترين و محبوبترين فردي كه ميتواند در اين مرحله حساس (تربيت) به فراگير كمك كند، معلم است، به همين جهت دانشآموزان، معلم را به عنوان يك الگو ميپذيرند و از رفتار و گفتار و اخلاق خوب و بد او سرمشق ميگيرند و خود را با وي همسان ميسازند. دانشآموزان همه اعمال و رفتار معلمان و مدير و حتي خدمتگزار مدرسه را زير نظر دارند و از طرز برخورد معلمان با مدير مدرسه، معلمان با يكديگر، معلمان با دانشآموزان، درس ميگيرند و از اخلاق و رفتار معلم، از طرز اداره كلاس، رعايت عدل و انصاف در نمره دادن، از وقت شناسي و رعايت نظم، از دلسوزي و مهرباني از خوشرويي و فروتني، از دينداري و التزام به ضوابط شرعي، از اخلاق خوش و با ادبي، از خيرخواهي و نوع دوستي معلم نكتهها ميآموزند. همچنين از اخلاق و رفتار و كردار بد معلمان متاثر ميشوند و خود را با آنان همسان ميسازند.
كوتاه سخن اين كه شغل معلمي حساسترين و پر مسئوليت ترين شغلهاست.
«لان يهدي الله بك رجلاً و اجراً خير لك من الدنيا و مافيها» (1)
بدين ترتيب روشن ميشود كه اصلاح جامعه بايد بعد از اصلاح خانواده و بعد از آن اصطلاح مدرسه، بوسيله پرورش و به كار گرفتن معلمان خوب و شايسته انجام بگيرد. كه مراكز تربيت معلم و دانشكدههاي تربيت مدرس و دبير در اين رابطه مسئووليت بزرگي را بر عهده دارند.
انتظار ميرود ارباب فضل و ادب، مربيان محترم پرورشي، گروههاي مشاوره و راهنمايي، بالاخص مديران مجرب آموزشگاهها در اين ارتباط اهتمامي بسزا نموده و متوجه باشند كه هر فرد دانشآموز كه از زير دست معلمان خارج ميشود، مستقيماً يافتههاي خود را در اجتماعي به مرحله اجرا خواهند گذارد كه معلمان نيز در آن زندگي ميكنيم. اميد كه اين مقدمه كوتاه قطرهاي باشد از درياي بيكران و پر تلاطم تعليم و تربيت اصولي و جهتدار.
نبود اتاقهاي مشاوره و مشاور
وجود ناسازگاريهاي عاطفي و رواني در خانواده، در مدرسه و محيط كار، رو به رو شدن با مشكلات متعدد اقتصادي، خانوادگي، تحصيلي، شغلي، جنسي، انتخاب رشته تحصيلي، انتخاب شغل ، نگرانيها و ناراحتيهاي فكري و رواني، تضاد و تعارض با والدين، با معلمان، عدم انطباق استعدادها و رغبتهاي فرد با رشته تحصيلي يا كار و شغل خود، مسائل ناشي از ارزشها و آداب و رسوم و سنن اجتماعي و دهها مشكل ديگر كه شرح برخي از آنها در مباحث قبلي آمد؛ و كليه مسائل و مشكلاتي كه در خانه و مدرسه مشاهده و لمس ميشوند؛ به عنوان عواملي هستند كه وجود يك اتاق مشاوره و در كنار آن مشاوراني مجرب را در هر واحد آموزشي، (مخصوصاً مدارس فعلي ما در سراسر ايران) ميطلبد.
ما امروزه مشاوران را در اكثر مدارس و اماكن آموزشي ميبينيم ولي چيزي كه بودن آن مورد لزوم است و صد افسوس در بيشتر مناطق آموزشي و پرورش وجود ندارد، اتاقهاي مشاوره است كه كمتر مدرسه و آموزشگاهي است كه داراي اتاقي مخصوص، مجهز، استاندارد، و شايسته امر مشاوره باشد.
متاسفانه عملكرد معدود مشاوراني هم كه حضور دارند هم به لحاظ نبودن اتاقهاي مشاوره مجهز و هم از جهت احساس مسووليت و پايبند بودن به اساسنامه و انگيزه كار مشاورهاي خويش، چندان موفقيتآميز و چشمگير نيست. چه بسا مربيان پرورشي كه بدون تخصص در كار مشاوره و يا دبيران مدعي اين فن، وجود دارند كه به طريقي به كار گماشته شدهاند و تنها حضور در مدارس و زبانزد شدن به طريقي به كار گماشته شدهاند و تنها حضور در مدارس و زبانزد شدن به اين كه مشاوران فلان منطقه هستند، كار و رسمشان شده است و به اين كه مشاور و مشاوره چه بايد باشد كار ندارند. و يا حتي دوستان و همكاراني كه فارغ التحصيل با مدارك كارداني يا كارشناسي مشاوره هستند، صرفاً هنگامي مشاور هستند كه مثلاً شاگردي بعد از چهل و پنجاه بار تنبيه و سركوفت شدن، چون اصلاح نشده است، به آقاي مشاور ارجاع داده ميشود و او به عنوان مشاور احتمالاً گفتيم به علت نبودن اتاق مربوطه، يا در ميان جمع معلمين و اوليا و يا بدتر از آن، در محيط مدرسه آن هم در محل ديد عموم دانشآموزان به كار به اصطلاح مشاوره خود ميپردازد. در حالي كه در مراحل يك مشاوره خوب و مثبت ما ميدانيم كه مشاوره بايد بين مراجع با مشاور در محلي كاملاً آرام و ساكت و دور از افراد ديگر انجام پذيرد.
و ما به وفور ديده و شنيدهايم كه در بيشتر آموزشگاهها فرد ارجاع داده شده به مشاوره يا هستههاي مشاوره متشكله در ادارات آموزش و پرورش (حالا چه از سوي اولياي خانواده و يا مربيان مدرسه) همان فردي است كه بارها مورد سرزنش و موعظه قرار گرفته؛ بارها تنبيه از هر نوعي- مخصوصاً تنبيه بدني- شده؛ بارها مورد خشم و خشونت والدين ودبيران قرار گرفته؛ سرانجام به عنوان حربه آخر به شخص مشاور و يا هستههاي مشاوره معرفي شده است.
با توضيحي كه در پاراگرف بالا آمد، ذكر اين مطلب را ضروري ميدانم كه «تثبيت بدني و برخوردهاي خشونتبار با كودكان، شايد در نظر ما يك مسكن تلقي شود، ولي ممكن است تكرار آن زمينه را براي بروز رفتارهاي نامطلوب و نگران كننده آماده سازد. حالاتي مانند ترس و ... - كه اشاره شده است- اغلب واكنش و يا پاسخ نوع رفتارها و روش برخوردهايي است كه خود در محيط خانواده مدرسه و اجتماع با آنها رو به رو ميشود. و صد البته كه وقتي تا مرحله تنبيه مدرسه و اجتماع با آنها روبهرو ميشود. و صد البته كه وقتي تا مرحله تنبيه ما (هر كس از اوليا و مربيان) پيش رفتهايم، پس ارجاع اين فرد به مشاور يا طي مراحلي ديگر كاري است غير منطقي و بيهوده. چون پر واضح است كه مشاوره موقعي صورت ميگيرد كه فرد قبلاً مورد مطالعه روانشناسي دقيق قرار گرفته است؛ پرونده تحصيلي مناسب برايش تشكيل شده؛ خانواده او مورد مطالعه واقع شده و صدها مسائل ديگر و در نهايت اگر چنانچه موردي هم پيش آمده، در هر يك از مراحل فوق، به عنوان مرحله راهنمايي كه قبل از مشاوره بايد صورت بگيرد؛ فرد مورد راهنمايي قرار گرفته و حالا كار به جايي كشيده شده كه چارهاي جز مشاوره نيست.
ولي چه ميشود كرد كه مربيان و والدين، راهنمايي را به سبك قديم و غير منطقي آن اجرا ميكنند و كتك و سرزنش را نوعي راهنمايي ميپندارند و حتي جاي بسي تاسف است كه برخي از مربيان در تعريف راهنمايي با مدل جديد (تنبيه بدني) به جملاتي مثل:
«تا نباشد چوبتر، خرمان نبرد گاو نر» متوسل ميشوند و خود و ديگران را چنين قانع ميكنند كه تنبيه بدني مرحله بيدارسازي است تا كودك بترسد و خوب بنشيند، خوب گوش كند، خوب بنويسد و خوب بخواند؛ غافل از اين كه ترسيدن كودك حتمي است ولي انجام اين خوبهاي مورد انتظار والدين و يا مربيان بسي دشوار مينمايد.
در هر حال، ما وقتي از نبود مشاور و امكانات لازم در اين رابطه سخن ميگوييم به اين دليل است كه معتقديم قبل از هر تنبيهي، قبل از هر خشونتي، قبل از هر اخراج كردني، قبل از هر فراري؛ راهنمايي و مشاوره لازم است. اين دوركن اساسي و حياتبخش مخصوصاً در ارتباط با خانه و مدرسه، نقش كليدي را بازي ميكنند.
بيشتر پدران و مادران و باز هم متاسفانه بيشتر مربيان امر مقدس تعليم و تربيت در برخورد و مصاحبت با نوجوانان از همه چيز و همه كس شاكي ميشوند و به زمين و زمان بد و بيراه ميگويند. هنوز زمان حال را سپري نكرده با گفتارهاي نسنجيده خود آينده را در چشم نوجوانان و اميدهاي آينده خراب ميكنند و شايد از همه بدتر، مسائل حاكم اقتصادي فعلي بر زندگي معلمان، برخي از ايشان را وادار ميكند كه در بيان نصيحتهاي خويش در مقابل انبوه حاضران و دانشآموزان كه ميخواهند از اوي معلم درس بگيرند، شغل معلمي و يا هر شغل ديگر در ارتباط با علم و دانش را طرد كرده و شاگردان خود را به ترك تحصيل، فرار از علمآموزي و دانش اندوزي، گرايش به شغلهاي كاذب پردرآمد رهنمون شوند. كه در چنين وضعيتي ما ميبينيم كه قبل از اينكه دانشآموز و يا دانشآموزاني مورد راهنمايي و مشاوره قرار گيرند، لازم و شايسته است كه چنين معلمان اول مورد راهنمايي قرار گرفته و بعد دنبال كجرويها و علل بروز مشكلات رفتاري و مهمتر از همه افت تحصيلي باشيم.
متاسفانه در مدارسي كه مطالعات همكاران در سطح ثابت باشد از يك طرف و عدم دسترسي به كارشناسان مجرب امر راهنمايي و مشاوره از طرف ديگر، مشكلات و مسائل پيش آمده و خواهد آمد كه ضرر و زيان پيامدهاي آن متوجه جامعه ميشود و كسي امروزه غم عالم بيرون را نميخورد؛ هيچكس به محيط خود دلسوزي نميكند؛ اگر هم كساني وجود دارند كه ميتوانند محيط و جامعه را در يك كلام، كشور را آباد سازند؛ همين گروه معلمان يك كشور است. پس انتظار از معلمان بيشتر است و نقش سازندگي ايشان بر هيچكس پوشيده نيست؛ به شرط اينكه ايشان نيز به فرموده رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني (ره) علم را با عمل همراه سازند و علمي بياموزند كه جهتدار و در جهت نفع توده مردم و مملكت باشد نه برخلاف اين.
در حديثي از حضرت محمد (ص) روايت شده است كه «هيچ پشتوانهاي مطمئنتر از مشورت نيست.» (10) و همچنين سعدي شيرين سخن در قطعهاي آورده است:
با يكي يا دو كس مشاوره كن
كز يك آيينه، پيش رونگري
در اموري كه پر خطربيني
وز دو آيينه پشت سر بيني
اين بيتها و روايت و صدها و هزاران جمله ديگر لزوم مشاوره را در روابط انساني تاكيد ميكنند. و مقدسترين اين روابط در مدرسه وجود دارد كه معلم و مربي ميتوانند به عنوان طرف مشاورت باشند.